جدول جو
جدول جو

معنی دویت دار - جستجوی لغت در جدول جو

دویت دار
(شِ کَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
دوات دار. داوی. (یادداشت مؤلف) : امیر چون رقعه بخواند بنوشت و به غلامی خاص داد که دویت دار بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 159). و رجوع به دوات دار شود
لغت نامه دهخدا
دویت دار
آمه دار
تصویری از دویت دار
تصویر دویت دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولت یار
تصویر دولت یار
بختیار، نیک بخت، توانگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوست وار
تصویر دوست وار
دوست مانند مانند دوست، دوست نما، شبیه دوست، دوستانه، برای مثال مده بوسه بر دست من دوست وار / برو دوستداران من دوست دار (سعدی۱ - ۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دین دار
تصویر دین دار
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوی دار
تصویر بوی دار
دارای بو، آنچه دارای بو باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
دوست دارنده، یار مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشت دار
تصویر گوشت دار
دارای گوشت، پرگوشت، فربه
فرهنگ فارسی عمید
(شِ تَ / تِ)
دعوی دارنده. آنکه ادعایی دارد. ادعا کننده. (ناظم الاطباء). مدعی. (فرهنگ فارسی معین). داعیه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
وگر جوابش گویند شاد باشم سخت
کسی که باشد برهان نمای و دعوی دار.
(از جامع الحکمتین ص 311).
کجا جمشید و کو هوشنگ و فغفور
کجا شاهان دعوی دار و مغرور.
(منسوب به ناصرخسرو).
زهی طغیان حسنت بر شکست کار من باعث
ظهورت بر زوال عقل دعوی دار من باعث.
محتشم کاشانی (از آنندراج).
، نزاع کننده. پرخاشجوی، دادخواه. متظلم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دارندۀ پوست، که پوست دارد، رجوع به پوست شود
لغت نامه دهخدا
(دُنْ دی دَ / دِ)
دارندۀدرویش. نوازندۀ درویش. تیماردار و مراقبت و محافظت کننده درویش: و مردمش (مردم همدان) غریب دوست باشند و درویش دار. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 28 هزارگزی جنوب باختری الشتر و 18 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
دارندۀ رعیت، حافظ و نگهبان رعیت، پادشاه و حاکم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ)
دارای گوشت، سمین و فربه و تناور، (ناظم الاطباء)، بسیارگوشت، پرگوشت، گوشتالود، گوشتالو،
- میوه (کدو، بادنجان) گوشت دار، که قسمت مأکول میان پوست و هستۀ آن نیک پر باشد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ مَ)
مقبل. کسی که اقبال و بخت با او همراه باشد. (ناظم الاطباء). که مدار دولت و سعادت بر اوست
لغت نامه دهخدا
تصویری از دواتدار
تصویر دواتدار
آنکه دوات با خود دارد، منشی دبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
خیرخواه، خواستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوات دار
تصویر دوات دار
آمه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت دار
تصویر صورت دار
دارای تصویر صاحب شکل، مصور نقاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست دار
تصویر پوست دار
آنک پوست دارد دارنده جلد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعیت دار
تصویر رعیت دار
حافظ و نگهبان رعیت، پادشاه و حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیا دار
تصویر دنیا دار
دنیا دوست و لهو و لهب دوست
فرهنگ لغت هوشیار
خواهان، ستیزه جوی آنکه ادعایی دارد مدعی، نزاع کننده پرخاشجوی، دادخواه متظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا دار
تصویر دریا دار
محافظ و حافظ دریا
فرهنگ لغت هوشیار
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو. یا میوه کدو بادنجان گوشت دار. آنچه قسمت ماکول میان پوست و هسته آن کاملا پر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
یار مهربان، دوست موافق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریا دار
تصویر دریا دار
افسر نیروی دریایی که درجه او برابر با درجه سرتیپ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دین دار
تصویر دین دار
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
Fond
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
нежный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
liebevoll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
люблячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
czuły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوستدار
تصویر دوستدار
喜爱的
دیکشنری فارسی به چینی